شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

هوای ناحیه

غمی به وسعت عالم نشسته بر جانش
تمام ناحیه خیس از دو چشم گریانش

شبیه ابر بهاری هوای ناحیه را
پر از ترنم غم کرده اشک سوزانش

سلام کرد به جدّش... سلامی از سر صدق
سلام آن‌ که کند جان فدای جانانش

سلام کرد بر آن گونه‌های خاک‌آلود
بر آن تنی که نمودند نیزه بارانش

سلام کرد بر آن بوسه‌گاه نورانی
سلام آن‌ که کند جان خویش قربانش

سلام آن‌ که دلش زخمی مصیبت‌هاست
سلام آن‌ که اگر بود کربلا، جانش،

میان طف، سپر تیغ و نیزه‌ها می‌کرد
و می‌سپرد به شمشیرها گریبانش..

سلام آن‌ که اگر نینوا حضور نداشت
علی‌الدوام شده نالۀ فراوانش

سلام آن‌ که سرازیر می‌شود هر روز
به جای اشک روان، سیل خون ز چشمانش