شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

کریم السجایا

سلامٌ علی آل یاسین و طاها
سلامٌ علی آل خیر البرایا

سلام خدا و سلام رسولش
به ماهی که همتا ندارد به دنیا

اگر در فضائل... جمیل الثنایا
اگر در خصائل... کریم السجایا

به صورت حمید است و محمود و احمد
به سیرت علی است و عالی و اعلی

به هنگامۀ کارزار است حیدر
به هنگام ذکر و مناجات، زهرا

حسین است در علم و حلم و سیادت
شده عین عباس ساقی و سقا

که ساقی عشق است و مرد شهادت
که سقای آب حیات است و یحیی

خوشا آن اذانی که باران فیضش
کند خاک دل‌مُرده را باز اِحیا

فدای نمازی که وقت قیامش
سراسر شود دشت چشم تماشا

فدای قنوتی که پرواز داده
به افلاک دل‌های دردآشنا را

فدای سجودی که با اشتیاقش
به خاک حرم سجده آورده طوبی

فدای سلامی که گفته‌ست پاسخ
به صد شوق آن را نبی البرایا

خوشا آن جوانی که در خلق و خویش
شود سورۀ حُسن یوسف سراپا

برای پدر چیست زیباتر از این؟
جوانش شود سرو خوش قد و بالا

برای حسین است از این چه خوشتر؟
که هر جا سخن گفت با ماه لیلا،

به غیر از سَمِعتُ به غیر از اَطَعتُ
نیاورد آن ماه حرفی به لب‌ها

ببینید در این بیابان، چه ماهی
مهیا شده تا زند دل به دریا

که دریادل است و به لب دارد اینک:
ألَسنا علی الحق؟ ألَسنا؟ ألَسنا؟

چه سخت است از او چنین دل بریدن
مگر تاب می‌آوَرَد قلب بابا

بپرسید از چشم یعقوب، مردم!
از این هست جانکاه‌تر؟ هست آیا؟

نگاه حسین است حرزی به جانش
به لب‌های زینب خدایا خدایا

به بازی گرفته چنان مرگ را او
که شد مست از آن رزم، شمشیر حتی

گرفته‌ست در دست خود ذوالفقاری
که برخاسته بانگ لا سیف الا...

چه شوری‌ست در سر، چه شوقی‌ست در دل
شگفتا از این جان‌فشانی شگفتا

شهادت شده مست چشمان مستش
که مشتاق‌تر پر گشوده‌ست حالا

برای تماشای صبح نگاهش
دل قدسیان است غرق تمنا

ملائک همه صف به صف در طوافش
بهشت است دلتنگ آن ماه‌سیما

ببین کیست آغوش وا کرده سویش؟
ببین کیست کوثر به دست آمد اینجا؟

به بعثت رسیده مگر مصطفایی؟
و یا رفته تا آسمان‌ها مسیحا؟

ذبیح است سوی منا پر گشوده؟
و یا این بیابان شده طور سینا؟

رسیده‌ست دیگر زمان عروجش
شنیده‌ست از سوی حق «ارجعی» را

زبان لال مانده به توصیف ذاتش
همان ذات ممسوس در ذات یکتا

سلامٌ علی اهل بیت النبوه
سلامٌ علی آل یاسین و طاها