شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

یازده بار

قصد، قصد زیارت است اما
مانده اول دلم کجا برود
حال و روز مرا هر آن‌کس دید
گفت باید به کربلا برود

-نجف و کربلا- دلم لرزید،
-مشهد و کاظمین- خوب آمد
یازده بار استخاره زدم
تا بفهمد به سامرا برود

ابتدای مسیر، الله است
انتهایش بقیةالله است
سامرا وعده‌گاه آخر ماست
جاده باید به انتها برود

همه یک روح و یک بدن هستید
پس تمام شما حسن هستید
دل من با تو سامرایی شد
تا به دیدار مجتبی برود

تو بقیع پر از مخاطره‌ای
کربلایی و در محاصره‌ای
یا که باید جگر به زهر دهی
یا سرت روی نیزه‌ها برود

دل به غم هرچه مبتلا می‌شد
پیش تو سُرّ مَن رَءا می‌شد
بعد تو بار غم گرفته به دوش
دل که تا ساء من رءا برود...