شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

یا مُعینَ الضُعَفا

ساحت قدس تو ای آینۀ «آیۀ نور»
هست سرچشمۀ آگاهی و شیدایی و شور

یافت چون روشنی از نور تو ای «شمس شموس»!
زنده شد در دل هر ذرّه تمنّای حضور

در و دیوار حریم تو دهد بوی بهشت
صحن و ایوان تو دارد اثر بوسۀ حور

«حجّت هشتمی» و حاجت ما عرض نیاز
ای چو اجداد کریمت به کرامت مشهور

سرمۀ چشم کُنَد آیۀ «فَاخلَع نَعلَیک»
هر مسافر که شود زائر این «وادی طور»

یک نظر دید تو را «یوسف» و صد مرتبه گفت:
«قُل هُوَ اللهُ أحد، چشم بد از روی تو دور»

«نفس باد صبا مشک‌فشان خواهد شد»
گر کُنَد از حرم قدس تو در «طوس» عبور

عشق شد فرش «قدمگاه» تو چون کرد نگاه
به جمال ملکوتی تو در «نیشابور»

از حدیثی که در آن روز، تلاوت کردی
موج زد در همه‌جا سلسله در سلسله نور

به تولّای تو ای روحِ «شب قدر» قسم
به دعای تو مگر، سر بزند «صبح ظهور»

دستگیرِ همه شد لطف تو در «دار الفیض»
دلنوازِ همه شد مهر تو در «دارِ سرور»

«یا مُعینَ الضُعَفا»! چشم امیدش به شماست
گرچه عمری ز «شفق» سر زده تقصیر و قصور