خزان نبیند بهار عمری که چون تو سروی به خانه دارد
غمین نگردد دلی که آن دل طراوتی جاودانه دارد
جز آرزوی وصل تو یکدم نمیکنم
یکدم ز سینه، مهر تو را کم نمیکنم
کیست امشب حلقه بر در میزند
میهمانی، آشنایی، محرمی؟
هلا روز و شب فانی چشم تو
دلم شد چراغانی چشم تو
میروم مادر که اینک کربلا میخوانَدَم
از دیار دور یار آشنا میخوانَدَم