بگذر ز خود که طی کنی آن راه دور را
مؤمن به غیب شو که بیابی حضور را
تن خاكی چه تصور ز دل و جان دارد؟
مگر این راه پر از حادثه پایان دارد؟
و قصه خواست ببیند یکی نبودش را
بنا کند پس از آن گنبد کبودش را
الا که نور و صفا آفتاب از تو گرفت
ستاره سرعت سِیْر و شتاب از تو گرفت
ای ماه من که چشم و چراغ نبوتی
ریحانهٔ بهشتی باغ نبوتی