تو با حقّی و حق با توست؛ حق پشت و پناه تو
بدیها دور بادا از وجود خیرخواه تو
آیینه بود و عاقبت او به خیر شد
دل را سپرد دست حسین و «زهیر» شد
مرا یاد است سطری بیبدیل از شعر خاقانی:
«که سلطانیست درویشی و درویشیست سلطانی»
زبان به مدح گشودن اگرچه آسان نیست
تو راست آن همه خوبی که جای کتمان نیست
زهیر باش دلم! تا به کربلا برسی
به کاروان شهیدان نینوا برسی