اى جوهر عقل! عشق را مفهومی
همچون شب قدر، قدر نامعلومی
از خیمه برون آمد و شد سوی سپاه
با قامت سرو و با رخی همچون ماه
پیراهنت از بهار عطرآگینتر
داغت ز تمام داغها سنگینتر
آن لاله که عشق و خون بهارش بودند
گلهای مدینه داغدارش بودند
دارد دل ما راه نجاتی دیگر
در مشهد و در قم، عتباتی دیگر