به زیر تیغ نداریم مدعا جز تو
شهید عشق تو را نیست خونبها جز تو
میگریم از غمی که فزونتر ز عالَم است
گر نعره برکشم ز گلوی فلک، کم است
درختان را دوست میدارم
که به احترام تو قیام کردهاند
شهد حکمت ریزد از لعل سخندان، بیشتر
ابر نیسان میدمد بر دشت، باران، بیشتر
چو موج از سفر ماهتاب میآید
از آب و آینه و آفتاب میآید
کی رفتهای ز دل که تمنا کنم تو را
کی بودهای نهفته که پیدا کنم تو را