فتنه اینبار هم از شام به راه افتادهست
کفر در هیئت اسلام به راه افتادهست
در بند اسارت تو میآید آب
دارد به عمارت تو میآید آب
کیست این حنجرۀ زخمیِ تنها مانده؟
آن که با چاه در این برهه هم آوا مانده
آمیخته چون روح در آب و گل ماست
همواره مقیم دل ناقابل ماست