حاج قاسم رفت اما داستانی مانده است
حاج قاسم رفت و راه بیکرانی مانده است
صدای کربوبلای حسین میآید
به هوش باش، صدای حسین میآید
صدای جاری امواج، زیر و بم دارد
که رودخانه همین است، پیچ و خم دارد
اذان میافکند یکباره در صحرا طنینش را
و بالا میزند مردی دوباره آستینش را
عصر تاسوعاست ای نقّاش فردا را نکش
صبح دریا را کشیدی ظهر صحرا را نکش
این محبّت آسمانی است یا زمینی است؟
این کشش فقط خیالی است یا یقینی است؟