میگریم از غمی که فزونتر ز عالَم است
گر نعره برکشم ز گلوی فلک، کم است
درختان را دوست میدارم
که به احترام تو قیام کردهاند
به نام خداوند بالا و پست
كه از هستیاَش هست شد، هر چه هست...
چو موج از سفر ماهتاب میآید
از آب و آینه و آفتاب میآید
باید از فقدان گل خونجوش بود
در فراق یاس مشكیپوش بود