شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمی
آن را که نیست عالم غم، نیست عالمی
علی بود و همراز او فاطمه
و گلهای روییده در باغشان
حملههای موج دیدم، لشکرت آمد به یادم
کشتی صدپاره دیدم، پیکرت آمد به یادم
تا چند عمر در هوس و آرزو رود
ای کاش این نفس که بر آمد فرو رود
رباعی گفتی و تقدیم سلطان غزل کردی
معمای ادب را با همین ابیات حل کردی