میشود دست دعای تو به باران نرسد؟!
یا بتابی به تن پنجرهای جان نرسد؟!
غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است
آنجا که دلتنگی برای شهر بیمعناست
جایی شبیه آستان گنبد خضراست
دشتی پر از شقایق پرپر هنوز هست
فرق دو نیم گشتۀ حیدر هنوز هست
در تیررس است، گرچه از ما دور است
این مشت فقط منتظر دستور است