دشتی پر از شقایق پرپر هنوز هست
فرق دو نیم گشتۀ حیدر هنوز هست
تشت طلا پر است ز خون جگر هنوز
در قتلگاه، یک تن بیسر هنوز هست
ما سوگوار آل رسولیم تا ابد
در ما هزار چشم ز خون تر هنوز هست
از زخمهای کهنۀ ما بر حذر زمین!
ما را توان داغ دگر نیست بعد از این
دیدند دشمنان که در این خطّه لاف نیست
شمشیر دوستان علی در غلاف نیست
در این قبیله نخل تناور همیشه هست
مقداد هست، مالک اشتر همیشه هست
اینجا که کوفه نیست خوارج عَلَم شوند
سلمان نمرده است، اباذر همیشه هست
همواره دستها به عَلَمداریات بلند
آسوده خاطرت که برادر همیشه هست
صف بستهاند این همه سردارها به شوق
یعنی برای پیشکشت سر همیشه هست
روشنترین روایت عمار میشویم
در عشق مقتدا همه تمّار میشویم