از کار تو تا که سر درآورد بهشت
خون از مژگان تر درآورد بهشت
گوش کن گوش، صدای نفسی میآید
مَشک بر دوش، از آن دور، کسی میآید
کمتر کسیست در غم من، انجمن کند
از من سخن بیاورد، از من سخن کند
دوباره بوی خوش مشک ناب میآید
شمیم توست که با آب و تاب میآید
روشنتر از تمام جهان، آسمان تو
باغ ستارههاست مگر آستان تو؟
گفتم چگونه از همه برتر بخوانمت
آمد ندا حبیبۀ داور بخوانمت