ماه پیش روی ماهش رخصت تابش نداشت
ابر بی لطف قنوتش برکت بارش نداشت
جرعه جرعه غم چشید و ذره ذره آب شد
آسمان شرمنده از قدّ خم مهتاب شد
شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمی
آن را که نیست عالم غم، نیست عالمی
بشکستهدلی، شکسته میخواند نماز
در سلسله، دستبسته میخواند نماز
تا چند عمر در هوس و آرزو رود
ای کاش این نفس که بر آمد فرو رود