همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
میگریم از غمی که فزونتر ز عالَم است
گر نعره برکشم ز گلوی فلک، کم است
درختان را دوست میدارم
که به احترام تو قیام کردهاند
کسی محبت خود یا که برملا نکند
و یا به طعنه و دشنام اعتنا نکند
چو موج از سفر ماهتاب میآید
از آب و آینه و آفتاب میآید
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر