گفتند به من که از سفر میآیی
من منتظرم، بگو اگر میآیی
شب به شب ماه به یاد لب عطشان حسین
میکشد آه به یاد لب عطشان حسین
کوچههامان پر از سیاهی بود
شهر را از عزا درآوردند
ای دل به مهر داده به حق! دل، سرای تو
وی جان به عدل کرده فدا! جان، فدای تو
حی علی الفلاح که گل کرده بعثتش
باید نماز بست نمازی به قامتش