قصد کجا کرده یل بوتراب؟
خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟
جاده در پیش بود و بیوقفه
سوی تقدیر خویش میرفتیم
آن سوی حصار را ببینیم ای کاش
آن باغ بهار را ببینیم ای کاش
سلام ما به حسین و سفیر عطشانش
که در اطاعت جانان، گذشت از جانش
پیغمبر درد بود و همدرد نداشت
از کوفه بهجز خاطرهای سرد نداشت