سلام، آیۀ جاری صدای عطشانت
سلام، رود خروشانِ نور، چشمانت
روشن آن چشم که در سوگ تو پُر نم باشد
دلربا، نرگس این باغ به شبنم باشد
وادی به وادی میروم دنبال محمل
آهستهتر ای ساربان! دل میبری، دل
میبینمت به روشنی آفتابها
قرآن شرحه شرحۀ هر شامِ خوابها
اگر خواهی پدر بینی وفای دختر خود را
نگه کن زیر پای اسب و بالا کن سر خود را
«چه کربلاست! که عالم به هوش میآید
هنوز نالهٔ زینب به گوش میآید»