هميشه بازی دنيا همين نمیماند
بساط غصب در آن سرزمين نمیماند
از لحظۀ پابوس، بهتر، هيچ حالی نيست
شيرينیِ اين لحظهها در هر وصالی نيست
به نام خداوند بالا و پست
كه از هستیاَش هست شد، هر چه هست...
از خیمه برون آمد و شد سوی سپاه
با قامت سرو و با رخی همچون ماه