رویش را قرص ماه باید بکشد
چشمانش را سیاه باید بکشد
سینهها با سوختن، ارزندهتر خواهند شد
شمعها در عمق شب، تابندهتر خواهند شد
مستاند همه، ساقی و ساغر که تو باشی
از سر نپرد مستی، در سر که تو باشی
یکایک سر شکست آن روز اما عهد و پیمان نه
غم دین بود در اندیشۀ مردم، غم نان نه
راضی به جدايی از برادر نشده
با چند اماننامه کبوتر نشده