سر میگذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بیکرانت
دلم کجاست تا دوباره نذر کربلا کنم
و این گلوی تشنه را شهید نیزهها کنم
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری
تشنهٔ عشقیم، آری، تشنه هم سر میدهیم
آبرویی قدر خون خود، به خنجر میدهیم
به میدان میبرم از شوق سربازی، سر خود را
تو هم آماده کن ای عشق! کمکم خنجر خود را