سال جدید زیر همین گنبد کبود
آغاز شد حکایتمان با یکی نبود
به نام خداوند جان و خرد
کز این برتر اندیشه برنگذرد
تشنهٔ عشقیم، آری، تشنه هم سر میدهیم
آبرویی قدر خون خود، به خنجر میدهیم
به میدان میبرم از شوق سربازی، سر خود را
تو هم آماده کن ای عشق! کمکم خنجر خود را