صبحی دگر میآید ای شب زندهداران
از قلههای پر غبار روزگاران
یک لحظه شدیم خیره تا در چشمت
دیدیم تمام درد را در چشمت
ما را دلیست چون تن لرزان بیدها
ای سرو قد! بیا و بیاور نویدها
یکی از همین روزها، ناگهان
تو میآیی از نور، از آسمان
قد قامت تو کلام عاشورا بود
آمیخته با قیام عاشورا بود
هرگز نگذاشت تا ابد شب باشد
او ماند که در کنار زینب باشد
چون لاله به ساحت چمن میسوزم
با یاد تو پاره پاره تن میسوزم
آن لاله که عشق و خون بهارش بودند
گلهای مدینه داغدارش بودند
آن کشته که دین زنده به نامش باشد
پاینده نماز از قیامش باشد