او خستهترین پرندهها را
در گرمی ظهر سایه میداد
لطفی که کرده است خجل بارها مرا
بردهست تا دیار گرفتارها مرا
شروع نامهام نامی کریم است
که بسمالله الرحمن الرحیم است
با داغ مادرش غم دختر شروع شد
او هرچه درد دید، از آن «در» شروع شد
قیامت غم تو کمتر از قیامت نیست
در این بلا، منِ غمدیده را سلامت نیست