او خستهترین پرندهها را
در گرمی ظهر سایه میداد
آمد عروس حجلۀ خورشید در شهود
در کوچهای نشست که سر منزل تو بود
شروع نامهام نامی کریم است
که بسمالله الرحمن الرحیم است
با داغ مادرش غم دختر شروع شد
او هرچه درد دید، از آن «در» شروع شد
قیامت غم تو کمتر از قیامت نیست
در این بلا، منِ غمدیده را سلامت نیست
مردی که دلش به وسعت دریا بود
مظلومتر از امام عاشورا بود
خزان نبیند بهار عمری که چون تو سروی به خانه دارد
غمین نگردد دلی که آن دل طراوتی جاودانه دارد
چشمت به پرندهها بهاری بخشید
شورِ دل تازهای، قراری بخشید