تن خاكی چه تصور ز دل و جان دارد؟
مگر این راه پر از حادثه پایان دارد؟
تو همچون غنچههای چیده بودی
که در پرپر شدن خندیده بودی
شروع نامهام نامی کریم است
که بسمالله الرحمن الرحیم است
آن شب میان هالهای از ابر و دود رفت
روشنترین ستارهٔ صبح وجود رفت
قیامت غم تو کمتر از قیامت نیست
در این بلا، منِ غمدیده را سلامت نیست