تشنگان را سحاب پیدا شد
رحمت بیحساب پیدا شد
در سرم پیچیده باری، های و هوی کربلا
میروم وادی به وادی رو به سوی کربلا
مدینه حسینت کجا میرود؟
اگر میرود، شب چرا میرود؟
ماه غریب جادّهها، همسفر نداشت
شب در نگاه ماه، امید سحر نداشت
دل به دریا زد و دل از او کند
گرچه این عشق شعلهور شده بود