گفتیم آسمانی و دیدیم، برتری
گفتیم آفتابی و دیدیم، بهتری
ای بحر! ببین خشکی آن لبها را
ای آب! در آتش منشان سقا را
آنکه با مرگِ خود احیای فضیلت میخواست
زندگی را همه در سایۀ عزّت میخواست
پیغمبرانه بود ظهوری که داشتی
خورشید بود جلوۀ طوری که داشتی
هر دم از دامن ره، نوسفری میآمد
ولی این بار دگرگون خبری میآمد
این خانواده آینههای خداییاند
در انتهای جادۀ بیانتهاییاند