ای موجِ صفا، روانۀ ساحل تو
ای مهر و وفا، سرشتِ آب و گل تو
از مرکب سرکش، تو سواری مَطَلب
یعنی: ز هوایِ نفس، یاری مطلب
ای دل به خدا سپرده از روز نخست
ای رفته به راه راست با عزم دُرُست
از دوست اگر دوست تمنا نکنی
این پنجره را به روی خود وانکنی
تا دل به سپاس میسپاری ای دوست
از نعمت و ناز، بهره داری ای دوست
جانا! به فروتنی، گر ایمان داری
یا میل به رفتار کریمان داری
چون موج، خروشان و پریشان حالیم
دنیا طلبان بیپر و بیبالیم
از چشمۀ نور، ساغری پُر مِیْ کن
تجلیلِ بهار عمر، قبل از دِی کن