آه از دمی که در حرم عترت خلیل
برخاست از درای شتر بانگِ الرّحیل
قدم در دفاع از حرم برندارد
سپاھی که تیغ دودَم برندارد
با اشک تو رودها درآمیختهاند
از شور تو محشری بر انگیختهاند
به دست غیر مبادا امیدواری ما
نیامدهست به جز ما کسی به یاری ما
من و این داغ در تکرار مانده
من و این آتش بیدار مانده