سرم را میزنم از بیکسی گاهی به درگاهی
نه با خود زاد راهی بردم از دنیا، نه همراهی
یکی ز خیل شهیدان گوشهٔ چمنش
سلام ما برساند به صبح پیرهنش
ازل برای ابد ملک لایزالش بود
چه فرق میکند آخر، که چند سالش بود
کیست تا کشتی جان را ببرد سوی نجات
دست ما را برساند به دعای عرفات