او خستهترین پرندهها را
در گرمی ظهر سایه میداد
محکوم شد زمین به پیمبر نداشتن
مجبور شد به سورۀ کوثر نداشتن
تفسیر او به دست قلم نامیسّر است
در شأن او غزل ننویسیم بهتر است
با داغ مادرش غم دختر شروع شد
او هرچه درد دید، از آن «در» شروع شد
چه سفرهای، چه كرمخانهای، چه مهمانی
چه میزبانی و چه روزیِ فراوانی