آمادهاند، گوش به فرمان، یکی یکی
تا جان نهند بر سر پیمان یکی یکی
او خستهترین پرندهها را
در گرمی ظهر سایه میداد
تویی که نام تو در صدر سربلندان است
هنوز بر سر نی چهرۀ تو خندان است
به تعداد نفوس خلق اگر سوی خدا راه است
همانقدر انتخاب راه دشوار است و دلخواه است
با داغ مادرش غم دختر شروع شد
او هرچه درد دید، از آن «در» شروع شد