شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

رخصتِ میدان

آماده‌اند، گوش به فرمان، یکی یکی
تا جان نهند بر سر پیمان یکی یکی

بعد از حبیب و حُر و زُهیر و غلام ترک
آماده می‌شوند جوانان یکی یکی

پا در رکاب، رخصت میدان گرفته‌اند
با التماس، دست به دامان، یکی یکی

پیغمبرانه غزوه به پا کرده‌ای که باز
غوغا کنند حمزه و سلمان یکی یکی

دیشب در آسمان دو ‌انگشت معجزه
بودند محو روضۀ رضوان یکی یکی

روح تغزّل‌اند، شکوه قصیده‌اند
شمشیر می‌کشند غزل‌خوان یکی یکی

از دست می‌روند عزیزان و... خیمه‌ها،
کم‌کم شده‌ست کلبۀ احزان یکی یکی

بر نیزه‌ها در اوجِ رجزآیه‌های کهف
تفسیر شد حماسۀ قرآن یکی یکی

بالای نیزه‌ها چه غریبانه می‌وزند
انبوه گیسوان پریشان یکی یکی