او خستهترین پرندهها را
در گرمی ظهر سایه میداد
گفتیم وقت شادی و وقت عزا، حسین
تنها دلیل گریه و لبخند ما حسین
آنجا كه حرف توست دگر حرف من كجاست؟
در وصل جای صحبت از خویشتن كجاست؟
برگرد ای توسل شبزندهدارها
پایان بده به گریۀ چشمانتظارها
با داغ مادرش غم دختر شروع شد
او هرچه درد دید، از آن «در» شروع شد