او خستهترین پرندهها را
در گرمی ظهر سایه میداد
گرفته درد ز چشمم دوباره خواب گران را
مرور میکنم امشب غم تمام جهان را
با داغ مادرش غم دختر شروع شد
او هرچه درد دید، از آن «در» شروع شد
خدا قسمت کند با عشق عمری همسفر بودن
شریک روزهای سخت و شبهای خطر بودن