آواز حزین باد، پیغمبر کیست؟
خورشید، چنین سرخ، روایتگر کیست؟
بودهست پذیرای غمت آغوشم
از نام تو سرشار، لبالب، گوشم
دریاب من، این خستۀ بیحاصل را
این از بد و خوب خویشتن غافل را
بر سر درِ آسمانیِ این خانه
دیدم مَلَکی نشسته چون پروانه
چشمهایم را به روی هرکه جز تو بود بست
قطرۀ اشکی که با من بوده از روز الست
هر گاه که یاس خانه را میبویم
از شعر نشان مرقدت میجویم
تا گل به نسیم راه در میآید
از خاک بوی گیاه در میآید