ای عشق!

به دست شعله‌های شمع دادم دامن خود را
مگر ثابت کنم پروانه‌مسلک بودن خود را

اگر تقدیر، تن دادن به فرمان زلیخا بود
همان بهتر که دست گرگ می‌دیدم تن خود را

تو را ای عشق از بین هوس‌ها یافتم آخر
شبیه آنکه در انبار کاهی سوزن خود را

اگر این‌بار رو در رو شدم در آینه با خود
به آهی محو خواهم کرد تنها دشمن خود را

بگو با آسمان بغض‌دار پیرهن از ابر
برای گریه کردن پاره کن پیراهن خود را

به امّیدی که شاید بگذری از کوچه‌ام یک‌شب
به در آویختم فانوس هر شب روشن خود را