او آفتاب روشن و صادق بود
گِردش پر از ستارۀ عاشق بود
تشنگان را سحاب پیدا شد
رحمت بیحساب پیدا شد
مدینه حسینت کجا میرود؟
اگر میرود، شب چرا میرود؟
چشمهایم را به روی هرکه جز تو بود بست
قطرۀ اشکی که با من بوده از روز الست
تا به کی از سخن عشق گریزان باشم؟
از تو ننویسم و هربار پشیمان باشم؟