غریبِ در وطن، میسوخت آن شب
درون خویشتن، میسوخت آن شب
کمر بر استقامت بسته زینب
که یکدم هم ز پا ننشسته زینب
نوای کاروانت را شنیدم
دوباره سوی تو با سر دویدم
چشمهایم را به روی هرکه جز تو بود بست
قطرۀ اشکی که با من بوده از روز الست
ای آنکه غمت وقف دلِ یاران شد
بر سینه نشست و از وفاداران شد
بیاور با خودت نور خدا را
تجلیهای مصباح الهدی را