میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
عمری به جز مرور عطش سر نکردهایم
جز با شرابِ دشنه گلو تر نکردهایم
زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه دوباره آینهای دیگر
محکوم شد زمین به پیمبر نداشتن
مجبور شد به سورۀ کوثر نداشتن
تفسیر او به دست قلم نامیسّر است
در شأن او غزل ننویسیم بهتر است
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی