او هست ولی نگاهِ باطل از ماست
دیوارِ بلندِ در مقابل از ماست
با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
محکوم شد زمین به پیمبر نداشتن
مجبور شد به سورۀ کوثر نداشتن
تفسیر او به دست قلم نامیسّر است
در شأن او غزل ننویسیم بهتر است
ای بسته به دستِ تو دل پیر و جوانها
ای آنکه فرا رفتهای از شرح و بیانها