ای غم، تو که هستی؟ از کجا میآیی؟
هر دم به هوای دل ما میآیی
دستی كه طرح چشم تو را مست میكشید
صد آسمان ستاره از آن دست میكشید
محکوم شد زمین به پیمبر نداشتن
مجبور شد به سورۀ کوثر نداشتن
تفسیر او به دست قلم نامیسّر است
در شأن او غزل ننویسیم بهتر است
از نو شکفت نرگس چشمانتظاریام
گل کرد خارخار شب بیقراریام