پیشانیات
از میان دیوار میدرخشد
تو کیستی که ز دستت بهار میریزد
بهار در قدمت برگ و بار میریزد
به گونۀ ماه
نامت زبانزد آسمانها بود
محکوم شد زمین به پیمبر نداشتن
مجبور شد به سورۀ کوثر نداشتن
تفسیر او به دست قلم نامیسّر است
در شأن او غزل ننویسیم بهتر است