میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه دوباره آینهای دیگر
محکوم شد زمین به پیمبر نداشتن
مجبور شد به سورۀ کوثر نداشتن
تفسیر او به دست قلم نامیسّر است
در شأن او غزل ننویسیم بهتر است
قرآن که کلام وحده الا هوست
آرامش جان، شفای دلها، در اوست
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی