کمر بر استقامت بسته زینب
که یکدم هم ز پا ننشسته زینب
پا گرفته در دلم، آتشی پنهان شده
بند بندم آتش و سینه آتشدان شده
نوای کاروانت را شنیدم
دوباره سوی تو با سر دویدم
محکوم شد زمین به پیمبر نداشتن
مجبور شد به سورۀ کوثر نداشتن
تفسیر او به دست قلم نامیسّر است
در شأن او غزل ننویسیم بهتر است
بیاور با خودت نور خدا را
تجلیهای مصباح الهدی را