آخر ای مردم! ما هم عتباتی داریم
کربلایی داریم، آب فراتی داریم
بیا که آینۀ روزگار زنگاریست
بیا که زخمِزبانهای دوستان، کاریست
باز این چه شورش است، مگر محشر آمده
خورشید سر برهنه به صحرا در آمده
به تمنای طلوع تو جهان، چشم به راه
به امید قدمت، کون و مکان چشم به راه